مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
شکفته شد گل روی مَلَک به عرش برین رسـید مـاهِ شب چـارده به مُـلک زمین شروع میکـنم آغاز شعـر را به رجـز خلاف رسم تغزل، نه مثل آن و نه این هنوز هم که هنوز است این خبر داغ است تمام گـوش شو و پای این خبر بنـشـین در انتظار عـلی بود خصم و در میدان نـقـاب بر رخ عـبـاس زد شـهِ صـفـّـین به گاه رزمِ ابالفضل، خصم لکنت داشت تُ تُ تو کیستی ای ضّ ضّ ضربهات سنگین به یک اشارۀ تـیغـش از آن سر مـیدان گـریـزد اسب، بـدون سـواره و بیزین شکست پشت عدو را، جز این توقع نیست که شیر داده به این شرزه شیر، اُمِّ بنین رجز نخوانده به عجز آمدند و در نـاله چنین بجـنگـد ابالـفـضلِ سـیـزده سـاله! به جـنگ، اذن که از بوتـراب میگیرد نخست مردم چـشـمش شـتاب میگـیرد به ذمـۀ هـمه بیشک نـمـاز آیات است اگـر نــقـاب زنـد، مـاهـتـاب مـیگـیـرد فدای همت مـاهی که عکس دستـش را فـرات در هـمـۀ عـمـر، قـاب میگـیرد فدای غیرت شاهی که قـبل و بعد سفـر بـرای زیـنب کـبـری رکـاب مـیگـیـرد مدیح ساقی لب تـشـنه، مست باید گفت ز خطبه خوانی او سال شصت باید گفت به بام کعـبه زمانی که او قـدم برداشت هرآنکه بود، ابالفضل را عـلی پنداشت علی به دوش نبی رفت، کاش میگفتند که ماه قوم قدم روی شانۀ که گذاشت؟! از آن کمال و شکوه و وقار و سنگینی دوباره کعبه گمان میکنم ترک برداشت به ذوالـفــقـار نـبــودش نـیــاز آن بــالا دو چشم داشت که گاهِ سخن به کار گماشت نه کـربلا که عـلـمدار ما نخـستـین بار به بام کعبه به یک یا علی علم افراشت نـگـاه نـافـذ ســاقـی بـه بــاء بــســم الله به قلب سنگی حجاج، بذر واهمه کاشت نه مست جام که عمریست مست عباسم قـسم به کـعـبـه، مسـلـمان دست عـباسم |